·•●❤کودکی من❤●•·
ای کاش هرگــــــــــــــــــــــــــــــــــــز ارزو نمیکردم
که کفش های مادرم اندازه ی پاهایم شود
[ بازدید : 356 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
مهم نیست ... که نوشته هام مخاطب خاص نداره مهم اینه که تا دلت بخواد همدرد داره.
یکی هس اون بالا
که خالصـــــــــــ❤ــــانه باهاته
کلاغ شکاک نیست..
بیچــــــــــــــاره از ادمها سنگ خورد عاقل شد..
ولی ما....
دلــــــــــــــ❤ــــــــــــم برای کودکیم تنگ شده
نه استرسی بود
نه نگرانی..
نه غصه ای..
نه دلواپسی در دنیا
بزرگ شدن ارزویی بود که به امتحان کردنش نمی ارزید..
خدایــــــــــ❤ـــــــــــا
کودکیم را پس بده..
سادگیم را...
دل نازکیم را
خدایا برمگردان به کودکیم
گاهی پروانه ها هم اشتباه عاشق میشوند ...
بجای شمع گرد چراغهای بی احساس خیابان میمیرند
دختــ❤ـر سیبی است که باید از درخت سـ❤ــربلندی چیده شود
نه در پای علـــــــ❤ــــــــف های هرز
و در افکارت به گذشته های دور پرواز کنی و به این بیاندیشی
که تمامی این سیاهی ها
از ان توست... سهم تو از تمام دنیا این است...
نه بیشتر و نه حتی کمتر...
بعد پوزخندی تلخ میزنی زنوانت را رها می کنی و
میگویی ای کاش کمی کمتر بود.
در مغزت تمام این ادم های سیاه و سپید و خاکستری را مرور می کنی
اما از همه گریزانی و بعد باز هم به این نتیجه میرسی که
تمام این سیاهی ها از ان توست نه بیشتر...
همه چیز را با دلخوری رها می کنی و از دل سیاهی ها بیرون میایی
اما اینجا هم جایی نداری بطوریکه نور چشمانت را ازار می دهد
پس سعی می کنی به همان پیله ی کوچک و تاریک تنهایی هایت پناه ببری
گاهی باید سیاهی را نادیده گرفت و نور را به ارمغان اورد
گاهی باید چشم ها را به روی زشتی ها بست و به زیبایی ها لبخند زد
گاهی باید فراموش کرد و یاد اور خاطرات تلخ نشد
گاهی باید به گوشه ای خلوت پناه برد و از شلوغی ها رها شد
گاهی باید خود بود نه نقش مورد پسند
و در نهایت گاهی باید در ارامش زندگی کرد...
فریاد را همــــــــــــــــــــــــــــه میشنوند...
هنر واقعـــــــــــــی شنیدن صدای سکوت است
گرگ هر شب به شکار میرفت و بی آنکه چیزی شکار کند باز میگشت.
ﺷﺒﯽ ﮔــــﺮگ را ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺩﯾﺪﻡ...
ﺑﺎ ﻻﺷﻪ ﯾﮏ ﺁﻫﻮ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻠﻪ ﺁمد!
ﮔﺮﮒﻫﺎﯼ ﮔﻠﻪ ﺷﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﺎﺭ ﺍو.
ﭘﺮﺳﯿﺪند ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔــــــــﺮﮒ؟!!
ﮔﻔﺖ: شبی در ﺳﯿﺎﻫﯽ بیابان ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ؛ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺭﺑﻮد!
هر شب به خواست پایم که نه، به تمنای دلم میرفتم تا تماشایش کنم...
امشب محو او بودم که ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺻﺪﺍﯼ ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ ﺭﺍ؛
ﺩﻭﯾﺪﻡ…
ﭘﺮﯾﺪﻡ…
ﺯﯾﺮ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺩﺭﯾﺪمش
آنچنــــــــــــــــــــان
ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ
که ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ
"سهم دلم"
ﻧﺼﯿﺐ "ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩشود.!
به گرگها نباید خندید....
چون گرگها خندیدن را تجربه نکردند...!
گرگها غمگین ترین مخلوقاتند ...!
گرگ ها میدرند ...
اما دشمن را
گرگ حیله گری نمیکند ...!
گرگ صادقانه می ایستد،ایستاده میمیرد ولی سرخم نمیکند!
گرگ همچون شغال و روباه نیست که بزند و فرار کند!
با گرگ باید ایستاده حرف بزنی!
با گرگ باید در شب زوزه های سوزناک بکشی!
با گرگ باید زخم های خود را لیس بزنی تا گرگ را درک کنی!
آن وقت است که خواهی دید چه لذتی دارد رقصیدن با گرگ.....!
روزی روباه به گرگ گفت:
زندگی را یادم بده...
گرگ گفت: از بالای تپه بپر..
روباه گفت :پایم میشکند
گرگ گفت: بپر میگیرمت
روباه پرید ولی گرگ نگرفتش
روباه پرسید چرا نگرفتی؟!
گرگ گفت:
درس اول...اعتماد یعنی مرگ
من عاشق گرگ هام چون...
مرگ را میپزیرند..
امـــــــــــــــا تن به قلاده نمی دهند..
خـــــــــــــــــــــــــــــــــــداونــــــــــــــــــــدا.....
ما را ببخـش...
به خاطر همه ی در هایی که زدیم و هیچ کدام خانه تو نبود....
تو که اسمانی را میگریانی تا گلی را بخندانی..
ما را بخندان بی انکه کسی را بگریانی
مــــــــــــــــــــــــــــــــــرد باش!زمین به مرد بودنت نیاز داره!!!
مرد باش ...مردونه حرف بزن..مردونه بخند..مردونه عشق بورز...
مردونه گریه کن.. مردونه بخند..
مرد باش..نه فقط با جسمت،با نگاهت،با احساست،با اغوشت..
مرد باش و هیچ وقت نامردی نکن
مخصوصا برا کسی که به مردونگیت تکیه کرده و باورت کرده مرد باش..!!!
همیشه فکر میکردم چون"گرفتارم"به "خدا" نمی رسم
ولی حالا فهمیدم چون به "خدا" نمیرسم"گرفتارم"
همیشه برای “ماندن ” دلیل هست …
و برای “رفتن” بهانه.
همیشه برای “خواستن” نیاز هست …
و برای “رد کردن”، مصلحت.
همیشه برای “داشتن” فضا هست …
و برای “نداشتن” تقصیر.این که سوار بر کدام کوپه این قطار شوی،
به پای ماندن و دست خواستن و عشق داشتنت، بر می گردد
اگر داری که بسم الله …
اگر نه، جهان پر است از “بهانه” و “مصلحت” و “تقصیر” بی صاحب !
میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد....
بهم چی گفت؟گفت:
جایی که میری مردمی داره که میشکنند
نکنـــــــــــه غصه بخوری تو تنها نیسی..
تو کوله بارت عشق میذارم که بگذری
قلب می ذارم که جا بدی
اشک میدم که همراهیت کنه
و مرگ که بدونی برمیگردی پیش خــــــــــــــودم..!!
موضوع انشا:خوشبختی
به نام خـــــــــــــــــدا
خوشبختی یعنی قلب پدرو مادرت بتپه...
پایان!!!!
دوتا گنجشگ بودن...
یکی داخل اتاق یکی بیرون پشت شیشه
گنجشک کوچولواز پشت شیشه گفت:
من همیشـــــــــــه باهات میمونم......
قول میدم؟!!!
گنجشک تو اتاق فقط نگا کرد....!!
گنجشک کوچولو گفت:
من واقعا "عاشقتــــــــــــــــــم"!!!
اما گنجشک توی اتاق فقط نگا کرد!!
به سلامتیه سربازی که بخاطرش میره تا مرد بشه امــــــا
وقتی برمیگرده میبینه عشقش مادره...
دل ادما...
شیشه نیســـــــــــــــــــــــــــت....
با انگشت قلب بکشیم و وایسیم اب شدنش رو نگاه کنیم و کیف کنیم...!!
رو شیشه نازک دل ادمها اگه قلب کشیدی...
باید مردونه پاش وایسی....